شام غریبان

صبر جمیل زینب، صبری است بی نهایت

صبر جمیل زینب، صبری است بی نهایت
«گر نکته‌دان عشقی، بشنو تو این حکایت»

رأس پدر رقیّه، بر کف گرفت و گفتا:
«با یار دل‌نوازم، شُکری است با شکایت»

در این خرابه‌ی شوم، دادند منزل ما
«گویا ولی‌شناسان، رفتند از این ولایت»

شهری است پُر تلاطم، شب تیره، خصم غدّار
«از گوشه‌ای برون آی، ای کوکب هدایت!»

همراه ما اسیران، جانا! اگر بیایی
«سرها بریده بینی، بی‌جُرم و بی‌جنایت»

گر دوره‌ی اسارت، پرسی ز من چه‌ گویم؟
«کش صد هزار منزل، پیش است در بدایت»

ما را به کوخ منزل، داده یزید را کاخ
«جانا! روا نباشد، خون‌ریز را حمایت»

جان پدر! به همراه، این جسم خسته را بَر
«جور از حبیب خوش‌تر کز مدّعی رعایت»

جان پدر! به جانت! کز عمر خویش سیرم
«یک ساعتم بگنجان، در سایه‌ی عنایت»

در راه کوفه و شام با ما چِه ها نکردند!
«زنهار از این بیابان! وین راهِ بی‌نهایت!»

...

اشعار عاشورایی, حضرت زینب (س), شام غریبان, غزل, ناشناس نظر دهید...