علی شهبازیان

نفس!

قبلنا هرموقع پیام میداد میگفتیم چه حلال زاده س،
الان تو فكرش بودیما!
بعدنا فهمیدیم نه بابا !
اون ٢٤ ساعتِ ٣٦٥ روز سال هم پیام میداد میشد حلال زاده…!
نفس میكشى كه خودت حالیت نیست!؟ حالیته!؟
فكرش شده بود عینهو نفس
ما هم حالیمون نبود
تا الان كه بى نفس شدیم
آقاش گفته بود تو سجلدش بنویسنا
ما گفتیم عین باقى اسما الكیه
یارو زشته بش میگن پریچهر!
ولى “نفس” بود، نفسسس…

...

عاشقانه, علی شهبازیان, علی شهبازیان, نثر نظر دهید...

قاتل ها به محل جرم بازمیگردند!

خدا كند داستان بافی نباشد
كه قاتل ها به محل جرم بازمیگردند
جان من را كه گرفتى
ولی به جانت قسم میخورم
هیچ مقتولی به اندازه من
دلتنگ قاتل خود نبوده!
قاعده را بر هم نزن
به محل حادثه بازگرد
تا تعفن این جنازه
پیش از تو …
دیگران را به اینجا نكشانده!

...

جدایی, عاشقانه, علی شهبازیان, علی شهبازیان, نثر نظر دهید...