سابیر هاکا

گوشواره!

بارها پیش آمده است که آجری از دست یک بنا،
کیسه ای سیمان از شانه های یک کارگر
یا ورقه ای آهنی از قلاب یک جرثقیل

لیز بخورد و پایین بیافتد
بعضی دردها تا ابد انسان را آزار می دهند
پس به من حق بده
آنقدر ترس در وجودم نهفته باشد
که هر وقت آغوشت می گیرم
از صدای تکان خوردن گوشواره هایت
بترسم…!

...

اجتماعی, سابیر هاکا, نثر نظر دهید...

شاه توت!

تا به حال
افتادن شاه توت را دیده ای!؟
كه چگونه سرخی اش را
با خاك قسمت می كند
[هیچ چیز مثل افتادن درد آور نيست]
من كارگر های زيادی را ديدم
از ساختمان كه می افتادند
شاه توت می شدند…

...

اجتماعی, سابیر هاکا, نثر نظر دهید...