زمستان

من که خود زاده سرمای شب دی ماهم !

بی تو من با تن تنهای خیابان چه کنم با غم انگیزترین حالت تهران چه کنم من که خود زاده سرمای شب دی ماهم بی تو با سردی بی رحم زمستان چه کنم تو که خود جان منی در بدن بی رمقم با دل یخ زدهء زخمی بی جان چه کنم بارها بر لب چشمان تو، نـیّـت کردم با دو تا قهوه خشکیده به فنجان چه کنم من که در هرم نفس های خودم سوخته ام با دل تنگ پراز رنج و پریشان چه کنم سال ها بر سی دی ماه گذر کردم من! بی تو با تلخ ترین روز زمستان چه کنم؟

بی تو من با تن تنهای خیابان چه کنم
با غم انگیزترین حالت تهران چه کنم

من که خود زاده سرمای شب دی ماهم
بی تو با سردی بی رحم زمستان چه کنم

تو که خود جان منی در بدن بی رمقم
با دل یخ زدهء زخمی بی جان چه کنم

بارها بر لب چشمان تو، نـیّـت کردم
با دو تا قهوه خشکیده به فنجان چه کنم

من که در هرم نفس های خودم سوخته ام
با دل تنگ پراز رنج و پریشان چه کنم

سال ها بر سی دی ماه گذر کردم من!
بی تو با تلخ ترین روز زمستان چه کنم؟

...

جدایی, دی, زمستان, غزل, ناشناس نظر دهید...

عروس برف زیبا کرده این شب‌ها خراسان را!

لباس تور تن کرده درختان خیابان را
عروس برف زیبا کرده این شب‌ها خراسان را

برای دستِ گرمت را گرفتن فرصت خوبی‌ست
از این رو دوست دارم سردی ِ فصل زمستان را

لباس گرم می‌پوشیم و با هم راه می‌افتیم
مسیر باغ ملی سوی خود خوانده‌ست مستان را

تو محو گفتگوی برف‌ها و کفش‌ها هستی
به شوخی می‌تکانم بر سرت برف درختان را

لبو داغ است و با آن بوسه‌های داغ می‌چسبد
چه حالی می‌دهد وقتی که با این می‌خورم آن را!

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت، سرها در …
کسی با سوز می‌خواند سرآغاز زمستان را…

...

زمستان, غزل ‏ - نظر دهید...