از همینجا! توی قرنطینه…
طاقتم رو گرفته این ویروس
نفسم رو بریده تو سینه
خواستم که بگم دوستت دارم
از همینجا! توی قرنطینه…
طاقتم رو گرفته این ویروس
نفسم رو بریده تو سینه
خواستم که بگم دوستت دارم
از همینجا! توی قرنطینه…
خسته از هفت روز هفته شده
و دلش تنگ آنکه رفته شده
با مسکن نمیبرد خوابش
تف به دردی که پیشرفته شده!
این فاصله ها فقط مرا آزرده!
این درد، فقط به قلب من برخورده!
بانو خودمـانیم، دلت تنگ نشد؟!
بی گفتنِ “شب بخیر”خوابت برده ؟!
پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم!
کجایی ای ز جان خوشتر؟ شبت خوش باد، من رفتم
بیا در من خوشی بنگر ، شبت خوش باد من رفتم
نگارا، بر سر کویت دلم را هیچ اگر بینی
ز من دلخسته یاد آور، شبت خوش باد من رفتم
ز من چون مهر بگسستی، خوشی در خانه بنشستی
مرا بگذاشتی بر در ، شبت خوش باد من رفتم
تو با عیش و طرب خوش باش ، من با ناله و زاری
مرا کان نیست این بهتر ، شبت خوش باد من رفت
بماندم واله و حیران میان خاک و خون غلتان
دو لب خشک و دو دیده تر ، شبت خوش باد من رفتم
عراقی می سپارد جان و می گوید ز درد دل:
کجایی ای ز جان خوشتر، شبت خوش باد من رفتم…
تمام شهر به تعبیر خواب سرگرمند
کسى معبّر بیدارى من اما نیست…
باران که می گیرد به هم می ریزد اعصابم
تقصیر باران نیست، می گویند: بی تابم…!
گاهی تو را آنقدر می خواهم به تنهایی
طوری که حتی بودنم را بر نمی تابم
هر صبح،بی صبحانه از خود می زنم بیرون
هرشب کنار سفره،بُق کرده ست بشقابم
بی تو تمام پارک های شهر را تا عصر
می گردم و انگار دستی می دهد تابم
شب ها که پیشم نیستی…خوابم نمی گیرد
وقتی نمی بوسی مرا، با “قرص” می خوابم…!
شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید
شب را چه گنه! حدیث ما بود دراز…