باغت آبادان! به محصولاتِ میهن قانعم!
دامنت کوتاه اگر آمد پشیمانی چرا
خنده از روی تظاهر، اخم ِ پنهانی چرا
چشمهایت معرکه، چاقوی ابرویت بلا
دخل من آورده ای، دیگر رجز خوانی چرا!
لرزه ات کم بود تا در خود فرو ریزم شبی
اینهمه پس لرزه های بعد ویرانی چرا!
ماه ِ کُردی! کشته ات در بیستون جا مانده است
دیگر این رقص ِ سنندج تا مریوانی چرا!
نه سوالی نه جوابی، خودسر و بی پرس و جو
می بری با خنده از من دل به آسانی چرا
باغت آبادان! به محصولاتِ میهن قانعم!
این تکانِ شاخه های سیب لبنانی چرا!
من خمار خمره ای از بوسه ام بانو شراب!
با لبان چون تویی، انگور شاهانی چرا!
دوست داری غرق در دریای زیبایی شوم؟
بادبانِ روسری بر موی توفانی چرا!
نه اذان، ناقوس میخواهم، کلیسایت کجاست
تا تو هستی مریمم، دین مسلمانی چرا!
گفته بودی سعدی ِ شعر ِ معاصر میشوم
بردی ام از یاد و شعرم را نمیخوانی چرا!