گر چه ماه رمضان است بیاور جامی !
زان می عشق کزو پخته شود هر خامی
گر چه ماه رمضان است بیاور جامی
روزها رفت که دست من مسکین نگرفت
زلفِ شمشادقدی، ساعدِ سیم اندامی
روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل
صحبتش موهبتی دان و شدن اِنعامی
مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد
که نهادهست به هر مجلس وعظی دامی
گله از زاهد بدخو نکنم رسم این است
که چو صبحی بدمد در پی اش افتد شامی