مباد شاهدِ جان دادنِ پسر، پدری …
زبان به روضه چرا وا کنم؟ همین کافیست:
مباد شاهدِ جان دادنِ پسر، پدری …
زبان به روضه چرا وا کنم؟ همین کافیست:
مباد شاهدِ جان دادنِ پسر، پدری …
هنوز نیزه نخورده ست پیكرت اما
از این بدن، جگرت گشت ارباً اربا تر
علی كه رفت كَانَّ خیام خالی شد
درست اول كارت شدی تو تنها تر
نیاز ندیدی به خیمه برگردی
كنار این بدنِ بندبند، بند شدی
به التماس نرفتی كنار از بدنش
همین كه دست به گیسم زدم بلند شدی
جوان ز دل نرود گرچه از نظر برود
تو نی برون ز دلم میروی نه از نظرم
به پیش دیده من پاره پاره ات کردند
دلی به رحم نیامد، نگفت من پدرم
وای اگر عمه ببیند كه پر از نیزه ای و
سر و كار تو فتاده ست لب خنجرها
ارباً اربا شدن این است بدانند همه
علی اكبر من گشته علی اكبر ها