خرداد

عصر رویایی یکشنبه ی خرداد شود!

مثل یک عکس قدیمی که از آن یاد شود
گفتم از خاطره هامان که دلم شاد شود

می گذارم که زمان هم به عقب برگردد
تا همان روز که چشمم به تو افتاد شود

سال هشتاد و نمی دانمِ دلتنگی من
عصر رویایی یکشنبه ی خرداد شود

دختری آن همه وابسته به تنهایی خود
ناگهان سخت به دنیای تو معتاد شود

قلبم آشفته که نه، خانه ی ویران شده بود
گفتم عاشق بشوم خانه ام آباد شود

پر زد از دست ِ قفس رفت قناری و نشد
هرگز از فکر ِ قناری، قفس آزاد شود

...

خرداد, دلتنگی, غزل, مهسا تیموری, یکشنبه نظر دهید...