مرآ جان

شجاعت

وقتى ناخن از خیلى ته گوشه ش میشكنه ، آدما دو دسته میشن:

اونایی اون درد زیادشو تحمل میكنن و با دندون، ناخن و یه كمی از گوشتشون رو میكَنن

اونایی كه صبر می كنن تا ناخنشون بلند بشه و بعدا كوتاهش كنن، اما خب همیشه انقدر به این ور و اون ور گیر میكنه و شكستگى جلوتر میره و اذیت میكنه تا خودش خود به خود كنده میشه

این داستان آدم هاست و مدل دل كندنشون از رابطه های از دست رفتشون…

میشه یه درد رو انقدر با خودت بكشى و ببری و گیر كنی به این ور و اون ور تا خودش به هرحال یه روزى ازت كنده شه…

میشه همون اول از ته كندش…!

آدما همیشه اونقدرى كه دوست دارن، شجاع نیستن…

...

رابطه, مرآ جان, نثر نظر دهید...