در آغوشم نمیگیری !
سلامم میدهی اما در آغوشم نمیگیری
برای مستحبی، واجبی را ترک میگویی!
سلامم میدهی اما در آغوشم نمیگیری
برای مستحبی، واجبی را ترک میگویی!
هوای رابطه دلگیر می شود گاهی
اگرچه زود ولی دیر می شود گاهی!
به سویم آمدی اما جناب معشوقه
دل از وصال رُخت سیر می شود گاهی!
پر و بالش در عشق بسته شده
از ریا و دروغ خسته شده...
تا به حدّ جنون خطرناک است!
دختری که دلش شکسته شده...
نه اینکه دوستت نداشته باشم...
اما رد شدن از جاده ای
که صدبار در آن تصادف کرده ای
کار گاو هاست !
شب بود و ماه بود و بیابان اضافه شد
یک غصه بر ستم کشیِ جان اضافه شد
از سمت قلب خسته ی من ترس و دلهره
از سمت چشم های تو طوفان اضافه شد
موی تو، تور و ماهی بی چاره قلب من
قلاب عشق آمد و بر آن اضافه شد
تیرت دقیق آمد و بر شعر من نشست
زخمی عمیق بر دل حیران اضافه شد
از بس خیال در سر من دور می زند
در کوچه ای هزار خیابان اضافه شد
گرمای بی نهایت اهواز بس نبود
توی سرم شلوغی تهران اضافه شد!
می خواستم ببینمت اما نیامدی
فیلی به تنگی دل فنجان اضافه شد
حالا سپیده سر زده از سمت خانه ات
دیدار پا نداده و هجران اضافه شد
این صبح با شبی که نباشی چه فرق داشت
آغاز دیدن تو به پایان اضافه شد
کشتی مرا، اکنون بگو دیگر چه می خواهی؟
زین کشتهی بی آرزو دیگر چه می خواهی؟!
در جان من دیگر نماند آن شور سرمستی
خالی ز مِی شد آن سبو، دیگر چه میخواهی؟
گفتی بگو، گفتم، ولی نشنیدی و در من
افسرد ذوق گفتگو، دیگر چه میخواهی؟!
حالم چه میپرسی، نشسته خار در چشمم
زهراب جوشد از گلو، دیگر چه میخواهی؟
با اشک پروردم تو را ای گل، ولی هیهات
کان آب برگردد به جو، دیگر چه میخواهی؟
خون دل عاشق حلال انگاشتی، حق بود
خونش حلالت باد، از او دیگر چه میخواهی؟!
خواستم عاشق بینام و نشانت باشم
نگرانم نشوی تا نگرانت باشم
پیرم از عشق درآمد که در آیینهی شوق
شکلی اندازهی آغوش جوانت باشم
گم شدم در تب شعری که پر از شور تو بود
تا شبیه غزلی ورد زبانت باشم
عاقبت علت تشویش جهانت شدهام
من که میخواستم آرامش جانت باشم
جرم من نیست اگر نوبت من پاییزی ست
من نمی خواستم ای گل به زیانت باشم
خدا یک شب تو را در سینه ی من زاد، باور کن
یقینی در گمان پیچید و دستم داد، باور کن
تو مثل هر چه هستی در درون من نمی گنجی
مرا ویرانه کردی خانه ات آباد! باور کن
اگرچه بر دلم بارید طوفان عظیم شک
پلی بین دل ما بود از پولاد، باور کن
نمی فهمم زبان واژه های آتشینت را
رهایی مثل یک آشوب، یک فریاد باور کن
تو از نسل عقیم گریه های رفته از یادی
که تنهایی تو را در چشم هایم زاد، باور کن
از تو مرا امید شفا نیست،
شاید امامزاده ی بعدی...
من زنده ام که دوست بدارم،
لطفا حرامزاده ی بعدی...!
اینکه میگن دختر سبزه خوبه، سفید خوبه
موی بلند و کوتاه و این چرت و پرتا
فقط تا وقتی عاشق نشدی به کار میاد!
بعدش فقط هرجوری عشقت باشه...