مباد شاهدِ جان دادنِ پسر، پدری ...
زبان به روضه چرا وا کنم؟ همین کافیست:
مباد شاهدِ جان دادنِ پسر، پدری ...
زبان به روضه چرا وا کنم؟ همین کافیست:
مباد شاهدِ جان دادنِ پسر، پدری ...
بر شانه بیفشان و مزن شانه به مویت
بگذار حسادت بکند شانه به شانه !
نازپرورده ای و درد نمی دانی چیست
گریه ی ممتد یک مرد نمی دانی چیست
روی پوشاندی و پوشاندن این ماه تمام
آنچه با اهل زمین کرد نمی دانی چیست
در کجا علم سخن یاد گرفتی که هنوز
ظاهرا معنی "برگرد" نمی دانی چیست !
شادمان باش ولی حال مرا هیچ مپرس
آنچه غم بر سرم آورد نمی دانی چیست
گفتم از عشق تو دلخون شده ام، خندیدی
نازپرورده ای و درد نمی دانی چیست
گفتم که با فراق مدارا کنم، نشد
یک روز را بدون تو فردا کنم، نشد
در شعر شاعران همه گشتم که مصرعی
در شأن چشمهای تو پیدا کنم، نشد
گفتند عاشق که شدی ؟ گریهام گرفت
میخواستم بخندم و حاشا کنم، نشد
بیزارم از رقیب که تا آمدم تو را
از دور چند لحظه تماشا کنم، نشد
شاعر شدم که با قلم ساحرانهام
در قاب شعر، عشق تو را جا کنم، نشد
خواب دیدم دست هایم خالی از گیسوی توست
خوب شد با عطر مویت پا شدم، کابوس بود!