محمدمهدی سیار

ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود

ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود
این حرف های مرثیه خوانان دروغ بود

ای کاش این روایت پرغم صحت نداشت
بر نیزه ها نشاندن قرآن دروغ بود

ای کاش گرگِ تاخته بر یوسفِ حجاز
مانند گرگِ قصه کنعان دروغ بود

حیف از شکوفه ها و دریغ از بهار
کاش بر جانِ باغ، زمستان دروغ بود

 

...

اشعار عاشورایی, عمومی, غزل, محمدمهدی سیار نظر دهید...

چکید هر طرفی صد چکامه روی زمین...

امام، رو به پریدن، عمامه روی زمین!
قیامتی شد بعد از اقامه روی زمین

خطوط آخر نهج‌البلاغه ریخت به خاک
چکید هر طرفی صد چکامه روی زمین...

خودت بگو به که دل خوش کنند بعد از تو
گرسنگان «حجاز» و «یمامه» روی زمین؟!

زمان به خواب ببیند که باز امیرانی
رقم زنند به رسم تو نامه روی زمین:

«مرا بس است همین یک دو قرص نان ز جهان
مرا بس است همین یک دو جامه روی زمین...»

تو رفته‌ای و زمین مانده است و ما ماندیم
و میزهای پر از بخشنامه؛ روی زمین!

...

شهادت حضرت علی (ع), غزل, محمدمهدی سیار نظر دهید...

ترسم که به جایی نرسم این رمضان هم !

جان آمده رفته هیجان آمده رفته
نام تو گمانم به زبان آمده رفته

احیا نگرفتم، تو بگو چند فرشته
صف از پی صف تا به اذان آمده رفته؟

پلکی زده ام خواب مرا آمده برده
پلکی زده ام نامه رسان آمده رفته

امسال نبرده ست مرا روزه، فقط گاه
بر لب عطشی مرثیه خوان آمده رفته

من در به در او به جهان آمده بودم
گفتند کجایی؟! به جهان آمده، رفته

ترسم که به جایی نرسم این رمضان هم
آن قدر به عمرم رمضان آمده رفته

...

غزل, ماه رمضان, محمدمهدی سیار نظر دهید...

بانوی نسل سومی انقلاب بود!

چشمش اگرچه مثل غزل‌های ناب بود
چون شعر اعتراض لبش پر عتاب بود!

معجون جنگ و صلح و سکوت و غرور و غم
بانوی نسل سومی انقلاب بود!

مغرور بود، کار به امثال من نداشت
محجوب بود گرچه کمی بدحجاب بود!

با چشم می‌شنید، صدایم سکوت بود
با چشم حرف می‌زد، حاضرجواب بود

کابوس من ندیدن او بود و دیدنش
آنقدر خوب بود که انگار خواب بود!

...

عاشقانه, غزل, محمدمهدی سیار نظر دهید...