باران به هیاهو سروپا می کوبد

انتشار اشعار شما در چکامه چکامه در اینستاگرام
ساعت باران است
پشت این پنجره
باران به هیاهو سروپا می کوبد
شال ات اینجاست
کنارِ گل پاییزی این روسری آبی رنگ
بوی سیگار و کمی ادکلن سرد در آن جا مانده
در صف خاطره هایی که نبردی به سفر
زن بارانی هم دوش تو
دیری ست که تنها مانده
من بیاد تو به باران قدمی خواهم زد
شعرکی خواهم گفت
تکه ای یاد به ایوان غزل خواهم برد
اندکی هم آغوش
و تو را پای سپیدار سرکوچه صدا خواهم زد
شاید از راه همان کافه ی دیروز
کمی برگردی
شاید از عطر گریزان ِ بنفشه
دل ات آشوب شود
تن به باران بزنی
ساعت فاصله را
روی ملاقات
کمی کوک کنی
دل به دریا بزنی
آمدن ات تازه شود
مرد باران زده
تردید نکن
وعده مان کافه ی صوفی
پشت آن میز کنار در ِچوبی بزرگ
راستی یادم رفت
چمدان
چتر
ویک مزرعه لبخند
بیا منتظرم
معجزه کن باران را
کتاب قهوه سرد آقای نویسنده اثر روزبه معینکتاب جزء از کلدیوان بدون سانسور ایرج میرزاکتاب نفیس رازهایی درباره زناننسخه کامل کفرنامه کارورمان صد سال تنهایی مارکزدیوان بدون سانسور فروغ فرخزادمجموعه نفیس “چگونه شاعر شویم؟”مجموعه 150 شعرگرافی خاصمجموعه نفیس 100 شعر اروتیک فارسی

باران, بتول مبشری, شعر نو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *