وخدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر

بیت بیت غزلم شوق پریدن دارد
وه که دیدار غزل درد کشیدن دارد
چشم نرگس شده ات باده پرستم کرده
سعی بین حرم و میکده دیدن دارد
توبه کردم که قلم دست نگیرم اما
هاتفی گفت که این بیت شنیدن دارد
وخدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر
شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد
صحبت از قیمت این غمزه و آن ناز مکن
ناز عاشق کشت ای دوست خریدن دارد
عجب این نیست که آهوی دلم صید تو شد
طعم شهد لب صیاد چشیدن دارد
آن زمانی که آب و گلت را بسرشت
زیر لب گفت که این روح دمیدن دارد
قصه ی دست و ترنج است تماشاگه عشق
شکر وصل رخ تو جامه دریدن دارد
دیدن روی تو راه دگری می خواهد
شرح دیدار تو از شعر بریدن دارد

عاشقانه, غزل, محمود زارع

6 نظر در مورد “وخدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *