می رفت تا که فاش پدر خوانمت، عمو!

انتشار اشعار شما در چکامه چکامه در اینستاگرام
چون چشم نیزه قوّت جان مرا گرفت
پهلوی من نشست و نشان مرا گرفت
می رفت تا که فاش پدر خوانمت، عمو!
سُم فرس رسید و دهان مرا گرفت
گویند بو کشیدن گل، مرگ مؤمن است
بوی خوش دهان تو جان مرا گرفت
من سینه ام دکان محبت فروشی است
آهن فروش، از چه دکان مرا گرفت؟
دشمن که چشم دیدن ابروی من نداشت
سنگی رها نمود و کمان مرا گرفت
لکنت نداشت من که زبانم ز کودکی
موم عسل چگونه زبان مرا گرفت؟!
چون کندوی عسل بدنم رخنه رخنه است
این نیش های نیزه توان مرا گرفت
گِل شد ز خاکِ سُمّ فرس خون پیکرم
ریگ روان همه جریان مرا گرفت
معنی، ز پیرهای سپاه جمل رسید
هر چه رسید و عمر جوان مرا گرفت
کتاب قهوه سرد آقای نویسنده اثر روزبه معینکتاب جزء از کلدیوان بدون سانسور ایرج میرزاکتاب نفیس رازهایی درباره زناننسخه کامل کفرنامه کارورمان صد سال تنهایی مارکزدیوان بدون سانسور فروغ فرخزادمجموعه نفیس “چگونه شاعر شویم؟”مجموعه 150 شعرگرافی خاصمجموعه نفیس 100 شعر اروتیک فارسی

اشعار عاشورایی, حضرت قاسم بن الحسن (ع), غزل, محمد سهرابی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *