حسن علیپور

بعد از تو کوفه حرمت ما را نگه نداشت

گفتم بیا که با من دل خسته سر کنی
حقش نبود دختر خود خونجگر کنی

شرمنده ام ، زطرز پذیرایی ام مکن
افطار خویش را ز چه رو مختصر کنی

اصرار من به ماندن تو فایده نداشت
تو می روی که قصد نماز سحر کنی

اینقدر با نگاه خودت آتشم مزن
قصد تو چیست ؟ اینکه مرا شعله ور کنی!

ابرو شکسته، زائر پهلو شکسته ای
دیدار با شهیده ی دیوار و در کنی

بعد از تو کوفه حرمت ما را نگه نداشت
از اهل خویش بلکه تو دفع خطر کنى

...

شهادت حضرت علی (ع), غزل ‏ - نظر دهید...