دختری را که دوست میدارم !
دختری از حوالی عشقی
از بلندای کوی دلداری
دختری از حریم بارانی
در دل تپههای گلکاری
دختری که نشسته در شعرم
با تمامی زیر و بم هایش
دختری را که دوست میدارم
دختری را که دوست میداری
آنچنان دلنواز و محجوبی
که نیایی به چارچوب غزل
مثل تصویر روی قلک ها
یا که قلیان عهد قاجاری
من خودم آمدم درون قفس
توی بن بست سینه ی تنگت
بخدا هیچ جا نخواهم رفت
گر درش را تو باز بگذاری
عشق یک اتفاق عادی نیست
ازدحامی ز رقص آینه هاست
بایدم مثل جان نگه دارم
بایدت حرمتش نگه دارى