سبحان قربانی

مجرم بی گناه !

گوشه های اتاق
رفیق های من اند

برای لکه های روی دیوار
اسم گذاشته ام
و انها را با نام های کوچکشان صدا میزنم

اشک هایم با پرز فرش
رابطه ای خصوصی دارند

صبح که میشود
با سایه ام شطرنج بازی میکنم
و شبها با خودم تانگو میرقصم
به تنهاییم لب میدهم
و گاهی برای لکه ها شعر میخوانم

شده ام مجرمی بی گناه
که در وطن خودش
در تبعید است

...

تنهایی, شعر نو ‏ - نظر دهید...