سید محمدجواد شرافت

تو حسن مطلع غزل سبز خلقتی!

بند اول
-

ای لهجه ات ز نغمه ی باران فصیح تر
لبخندت از تبسم گل ها ملیح تر

بر موی تو نسیم بهشتی دخیل بست
یعنی ندیده از خم زلفت ضریح تر

ای با خدای عرش ز موسی کلیم تر
با ساکنان فرش ز عیسی مسیح تر

با دیدن تو عشق نمکْگیر شد که دید
روی تو را ز چهره ی یوسف ملیح تر

تو حسن مطلع غزل سبز خلقتی
حسن ختام قصه ی ناب نبوتی

بند دوم
-

هفت آسمان و رحمت رنگین کمانی ات
ذرات خاک و مرحمت آسمانی ات

احساس شاخه ها و نسیم نوازش ات
شوق شکوفه ها، وزش مهربانی ات

تنها گل همیشه بهار جهان تویی
گل ها معطر از نفس جاودانی ات

لطف تو بوده شامل حال درخت ها
«حنانه» بهرمند شد از خطبه خوانی ات

هر آفریده ای شده مدیون جود تو
بُرده نصیبی از برکات وجود تو

بند سوم
-

بر چهره ی تو نقش تبسم همیشگی
در چشم های تو غم مردم همیشگی

دریایی و نمایش آرامشی ولی
در پهنه ی دل تو تلاطم همیشگی

در وسعتی که عطر سکوت تو می وزد
بارانی از ترانه، ترنم همیشگی

با حکمت ظریف تو ما بین عشق و عقل
سازش همیشگی و تفاهم همیشگی

خورشید جاودانه ی اشراق روی توست
سرچشمه ی «مکارم الاخلاق» خوی توست

بند چهارم
-

تکرار نام تو شده آواز جبرئیل
آگاهی از مقام تو اعجاز جبرئیل

تا اوج عرش در شب معراج رفته ای
بالاتر از نهایت پرواز جبرئیل

مثل حریرِ روشنی از نور پهن شد
در مقدم «براق» پر باز جبرئیل

مداح آستان تو و دوستان توست
باید شنید وصف شما را ز جبرئیل

سرمست نام توست بزرگِ فرشتگان
پیر غلام توست بزرگ فرشتگان

بند پنجم
-

در آسمان عرش تمام ستاره ها
بر نور با شکوه تو دارند اشاره ها

چشم تو آینه است نه آیینه چشم توست
باید عوض شود روش استعاره ها

شصت و سه سال عمر سراسر زلال تو
داده است آبرو به تمام هزاره ها

همواره با نسیم مسیحایی اذان
نام تو جاری است بر اوج مناره ها

گلواژه ای برای همیشه است نام تو
«ثبت است بر جریده ی عالم دوام تو»

...

عاشقانه ‏ - نظر دهید...

بر بیت بیت پیکر تو خیره مانده ام

در سرخی غروب نشسته سپیده ات
جان بر لبم ز عمر به پایان رسیده ات

آخر دل عموی تو را پاره پاره کرد
آوای ناله های بریده بریده ات

در بین این غبار به سوی تو آمدم
از روی ردّ خونِ به صحرا چکیده‏ات...

خون گریه می کنند چرا نعل اسب ها؟
سخت است روضهٔ تن د‏ر خون تپیده ات

بر بیت بیت پیکر تو خیره مانده ام
آه ای غزل! چگونه ببینم قصیده ات

باید که می شکفت گل زخم بر تنت
از بس خدا شبیه حسن آفریده ات

...

اشعار عاشورایی, حضرت قاسم بن الحسن (ع), غزل ‏ - نظر دهید...