عرفان افتخارمنش (شراگیم شمیسا)

خورشید!

با خودم میگفتم
غوغای کلمات اندیشه آمیز
در میان تلاطم های امواج زندگی
با روزنه های از امید
بر شن زار هجاها و مصوت های رنگین و طنین آمیز
دریای شعر را راه می اندازد
و شاعر،
در قایقی کاغذی
و پاروئی مرکب،
آب های متلاطم شده از ناهمگونی ماهیان و ماهیگیر ها را
ورق میزند
و بسوی شرق راهی می شود
آنجا...
طلوع...
خورشید

...

عمومی ‏ - نظر دهید...

بزن پاکیزه کن دنیای پر اندوه و ناامّید...

ببار ای ابر
بزن پاکیزه کن دنیای پر اندوه و ناامّید
بزن تا این جهان مرده و سرد و گره خورده شود زنده

ببار ای ابر
بزن تا آنکه با آن قطره های نازک و تندت
شود سیلی به زیر پا
که میشوید با خود سنگلاخ های گل‌آلود و بزهکار
بزن تا اینکه دریای جهان را
با آن کردار پاک خود کنی لبریز
تا که شاید این غم و اندوه و نومیدی
در آن غرقه بسوی نیست و نابودی شناور‌‌‌...

...

شعر نو ‏ - نظر دهید...

از گوش ماهی ها دگر صدای شیون می آید ...

رگبار غم ،
امواج پر تلاطم پریشانی را
در دریای آرام دلم ایجاد کرده است
زورق امیدم در این تلاطم ها محو میشود
و دریچه های زندگی
هچنان کمرنگ تر و کمرنگ تر..
ساحل دگر امیدی به سر رسیدن انتظار ندارد
از گوش ماهی ها دگر صدای شیون می آید
انگار که تور ماهیگیر بچه ماهی ها را گرفته است
و غم جزیره ی‌ سرگردان را

...

عمومی ‏ - نظر دهید...