محدثه هدایتی

می روم گم شوم تمامی شب، توی آغوش مرد تازه تری...

باز می گردم از تمام ِ جهان به همین گریه های مجانی
به همه قصه های غمگینی که تو از چشم من نمی خوانی

باز برگرد و مثل هر دفعه زندگی را برام مشکل کن
شاید این بار اتفاق افتاد! شاید از این امیدها... [ول کن!]

چنگ هی می زند کسی در من به همین فوت و فن ّ نقاشی:
خط ّچشمی قشنگ تر بکشم شاید آنوقت عاشقم باشی!

مثل یک کودتا تمام شدی،که جهان ِ من انقلاب کند
غصه ی کافه های بعد از تو، "میلک شیک" ِ مرا خراب کند

می روی تا مرا ورق بزنی، اسم ِ من ننگ ِ دفترت باشد
یک "زن ِ بی خیال ِ کدبانو" جای من توی بسترت باشد!

خالی از عشق و خسته از نفرت، مانده ام با دل قراضه تری
می روم گم شوم تمامی شب، توی آغوش مرد تازه تری...

...

جدایی, مثنوی ‏ - نظر دهید...