صید شیری شده ام!
او به من گفت که دیر آمده ام دیر شده ست
دل من میل ندارد به شما، پیر شده ست
صید شیری شده ام خسته و دل آزرده
هوس پنجه به دل مانده و او سیر شده ست
چِقَدر گرگ که در حسرت من میسوزند
من کنار تو و قلبم به تو زنجیر شده ست
حرف هایت چقدر آتش جانم بودند
دل بیچاره ام از حرف تو تحقیر شده ست
چه بخواهی چه نخواهی چه مرا پس بزنی
با تو قلبم و وجودم همه در گیر شده ست