چقدر وسوسه دارم برای ماه عسل!
چقدر حیله کند در سرم نگاه عسل
که از خدا بنویسم و از پناهِ عسل
من از زمین و زمان یک پری طلبکارم
که در رکاب بماند به پیشگاهِ عسل
در این ستیزه ی عاشق کُشان کجا باشم؟
میان لشگر حق یا که در سپاهِ عسل؟
برای دیدنِ تو از بهشت رانده شده و
به خاطر نظری شد کسی تباهِ عسل!
وَ دشمنان و حسودان برادرن منند
به لطف عشق بیفتم اگر به چاهِ عسل!
“نماز شام غریبان چو گریه آغازم ”
به حرمت شب چشمان بی گناهِ عسل
وَ عاشقانه ترین ماه نام کوچک توست
چقدر وسوسه دارم برای ماه عسل!