آنا لمسو

باز هم قرمه سبزی ام سوزید !

فسفریدم درون ماهی ها
خنگ بودم، به علم برخوردم

فلسفیدم خدا دو تا بوده
فرض کردند مغز خر خوردم!

این همه لاشه ی هواپیما
فکر کردم که لاشخور بشوم

جام ها پر شدند ترسیدم
مثل سقراط چیز خور بشوم!

عضو شورای امنیت باشم
یا بپوسم درون سربازی

فکر کردم ترور شوم بهتر
مثل صیاد های شیرازی!

سالها روی قبر خوابیدم
سفسفیدم که مرگ یعنی چه

مرگ این شخص سوم مفرد
مرگ در ذهن مبهم نیچه!

هی چپاندم اتاق را در خود
بر کمرگاه خسته ی این میز

بس که خواندم کتابخانه شدم
سوختم زیر اتش چنگیز!

فکر کردم نه! زن شوم بهتر
له شوم زیر هر چه دمپایی

هی بگردند گرد شیرینی
خرمگس های گیج هرجایی!

حالم از کفش تق تقی بد بود
پشت ویترین زشت هر روزی

حس سوزن درون جمجمه ام
خودکشی در کلاس گلدوزی!

زن شدم در لباس مردی که
درد دارد دچار من بشود

زن شدم در لباس مردی که
خواست یک شب دوباره زن بشود!

پشه ها حل شدند در چایی
خودکشی بین شعر و نثری که

حس سیگار روشنی دارند
گابریل های پنج عصری که...

مثل یک چک ، چکی که برگشتی ست
درک کن شخص دومت را مرد

این زنی را که خودزنی کرده
نیهیلیسمی که درد دارد، درد

مثل این زن که اشپزخانه
زندگی را به چارقش دوزید

لطف کن شعله ی مرا کم کن
باز هم قرمه سبزی ام سوزید!

...

آنا لمسو, چهارپاره نظر دهید...