اصغر کرمشاهی

رقصید تا دهان خلق را به گل کشید!

ما را در این اتاق دو تخته، دو دل کشید
رقصید تا دهان خلق را به گل کشید

با سینی از کجای درِ بسته آمدی؟!
من را اسیر عطر زن و چای هل کشید

باروت نم کشیده ی چشمان قهوه ایش
آتش به جای خالی ما در هتل  کشید

از بس که من دهان به دهان با خدا شدم
در این نبرد قصه ی ما به دوئل کشید

امشب، شب عروس کشان غزل شده
مادر میان شعر من آمد و کل کشید

...

اصغر کرمشاهی, شاعران معاصر, غزل نظر دهید...