جواد مزنگی

آن قهوه ی معروفِ قاجاری !

بی تو الفبای غزل یعنی،
جمع سی و دو حرف تکراری

در بیت هایی خالی و خاموش،
سطحی و بی احساس و بازاری

تو سوره ی ناب تماشایی،
تفسیر تو کار خدایان است

در تو تمام آیه ها جمعند،
با جلوه های ناب دیداری

حتما خدا با قدرت بسیار،
بر بستر روی تو بی تکرار

بالاتر از زیباترین آثار،
آن چشم ها را کرده معماری

در بوسه هایت رازِ شیرینِ
مرگ آوری پنهان شده شاید

مانندِ رازِ مخفیِ تویِ،
آن قهوه ی معروفِ قاجاری

موهای تو باشیوه ای مخصوص،
از لحظه ای که بازشان کردی

کرده تمام شاعران را سخت،
درگیر فعالیت کاری

اکسیر لبخند تو را روزی،
در استکانی آب اگر ریزند

یک جرعه از آن می شود فوراً،
درمانگر انواع بیماری

بسیار خوش بینانه، مقداری
شیرین شبیهت بوده که فرهاد

یک عمر شد با دیدن رویش،
در بیستون مشغول حجاری

آزادی محدود و زندان وار،
خشک و زمخت و تلخ و ماشین وار

دوریِ تو حالی چنین دارد
چون روزهای سخت اجباری

...

جواد مزنگی, چهارپاره, عاشقانه نظر دهید...