رویا ابراهیمی

خود را گسل اصلی تهران بنویس !

بنویس مرا هق هق باران بنویس
با قافیه ی باز پریشان بنویس

زخمم زده ابروی غلاف آذری ات
تقدیر مرا تیزی زنجان بنویس

قیصر شدی و دست به چاقو بردی
پایان مرا توبه ی فرمان بنویس

من جای تو به حبس ابد خواهم رفت
گاهی دو سه خط نامه به زندان بنویس

از قصه ی داش آکل و طوطی گفتی
این بار بیا از غم مرجان بنویس

یک اخم کنی شهر فرو می ریزد
خود را گسل اصلی تهران بنویس

من زیر قدمهای تو قیمت دارم
از قیمت این قالی کرمان بنویس

لا حول ولا قوه الا بالله
لعنت به حسود و دل شیطان، بنویس

...

رویا ابراهیمی, غزل نظر دهید...

خود را گسل اصلی تهران بنویس!

بنویس مرا هق هق باران بنویس
با قافیه ی باز پریشان بنویس

زخمم زده ابروی غلاف آذری ات
تقدیر مرا تیزی زنجان بنویس

قیصر شدی و دست به چاقو بردی
پایان مرا توبه ی فرمان بنویس

من جای تو به حبس ابد خواهم رفت
گاهی دو سه خط نامه به زندان بنویس

از قصه ی داش آکل و طوطی گفتی
اینبار بیا از غم مرجان بنویس

یک اخم کنی شهر فرو می ریزد
خود را گسل اصلی تهران بنویس

من زیر قدمهای تو قیمت دارم
از قیمت این قالی کرمان بنویس

لا حول ولا قوه الا بالله
لعنت به حسود و دل شیطان، بنویس

...

رویا ابراهیمی, عاشقانه, غزل نظر دهید...

لعنت به تاریخی که حتی درس عبرت نیست!

آغوش من دروازه های تخت جمشید است
می خواستم تو پادشاه کشورم باشی

آتش کشیدی پایتخت شور و شعرم را
افسوس که می خواستی اسکندرم باشی!

این روزها حتی شبیه سایه ات هم نیست
مردی که یک شب بهترین تعبیر خوابم بود

مردی که با آن جذبه ی چشمِ رضاخانیش
یک روز تنها علت کشف حجابم بود!

در بازوانت قتلگاه کوچکی داری
لبخند غارت می کند آن اخم تاتاریت

بر باد دادی سرزمین اعتمادم را
با ترکمنچای خیانت های قاجاریت!

در شهرهای مرزی پیراهنم جنگ است
جغرافیای شانه هایت تکیه گاهم نیست

دارم تحصن می کنم با شعر بر لبهات
هر چند شرطی بر لب مشروطه خواهم نیست!

من قرنها معشوقه ی تاریخی ات بودم
دیگر برای یک شروع تازه فرصت نیست

من دوستت دارم... بغل کن گریه هایم را
لعنت به تاریخی که حتی درس عبرت نیست!

...

جدایی, رویا ابراهیمی, مثنوی نظر دهید...