صالح سجادى

کنار من که قدم می‌زنی هوا خوب است!

کنار من که قدم می‌زنی هوا خوب است
پر از پریدنم و جای زخم‌ها خوب است

برای حک شدن عشق در خیابان‌ها
به جا گذاشتن چند رد پا خوب است

قدم بزن پرم از حس «درکنار تویی»
قدم بزن پرم از حس اینکه «ما» خوب است

نخند حرف دلم را نمی‌شود بزنم
خیال می‌کنم این‌جور جمله‌ها خوب است

بگیر دست مرا بشکن‌ام بپیچان‌ام
دو تکه‌ام کن و آتش بزن، بلا خوب است

به هر کجا که مرا می‌بری نمی‌گویم
کجا بد است کجا دور یا کجا خوب است

به من بگو تو، بگو هی، به من بگو صالح
نگو: تو بی‌ادبی می‌شود شما خوب است!

تو تکیه کلام منی و شاعر تو
همیشه نام تورا ثبت کرده با خوب است

و بیت بیت سفر کرده از هرآنچه بد است
به اتفاق تو او هم رسیده تا خوب است

قدم بزن صحرا فکر می کند باران
دوباره یاد زمین کرده و خدا خوب است

...

صالح سجادى, عاشقانه, غزل نظر دهید...

گریه مى کنیم!

امشب من و "بنان" و خدا گریه می کنیم
در اوج دیلمان و دعا گریه می کنیم

امشب خدا به حال من و بندگان خویش
ما هم به حال و روز خدا گریه می کنیم

با دفتری گذشته ی خــود را ورق زنان
یک مشت شبه خاطره را گریه می کنیم

باران گرفته شهر پر از ضجه ی خداست
ما هم شبیه پنجره ها گریه می کنیم

از درد برده ایم به نزد خدا گله
از دست کارهای خدا گریه می کنیم

گندیده هر چه گوش و کپک بسته هر چه چشم
امشب بدون این که صدا… گریه می کنیم

"ترسم که اشک در غم ما پرده در شود"
ای راز سر به مهر تو را گریه می کنیم

...

اجتماعی, صالح سجادى, غزل نظر دهید...