از برکتش نامت محمد شد
جاری چو رودی در دل تاریخ
ای خواستگاه مهربانی ها
خورشید نورش از تو منشق شد
ای هم زبان بی زبانی ها
ای حضرت واژه قلم از تو
دارای شان و اعتباری شد
نون در کلام حضرت حق بود
آندم که از ذهن تو جاری شد
پیغمبر رحمت ، امین، والا
سنگ تمام خلقتی آری
تمثیل عطر و نور و آیینه
در طول و عرض این جهان جاری
اقرا بخوان با نام اعلایت
عرش خدا جای ظهورت بود
قران که خود یک معجز ناب است
یک پیشکش بهر حضورت بود
تو آمدی و بیستون لرزید
آتشکده دیدند خاموش است
دریاچه ساوه بخشکید و
سماوه را دیدند در جوش است
تو آمدی وقتی جهان ما
پابند قتل و جهل و ظلمت بود
وقتی عرب بیچاره و مغموم
درگیربحران هویت بود
تو آمدی دنیا گلستان شد
دشت و دمن با ماه خندیدند
حور و ملک در آسمانها شاد
دریاچه ها با باد رقصیدند
روح الامین شاد و غزلخوان بود
می گفت خوبی باز ممتد شد
حق هم نگاهت کرد و میخندید
از برکتش نامت محمد شد
عبدالرحیم عبدالکریمی