علیرضا قزوه

تنها‌تر از مسیح، کسی بر صلیب بود!

گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود
تنها‌تر از مسیح، کسی بر صلیب بود

سر‌ها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ
اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود!

مولا نوشته بود: بیا‌ ای حبیب ما
تنها همین، چقدر پیامش غریب بود

مولا نوشته بود: بیا، دیر می‌شود
آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود

مکتوب می‌رسید فراوان، ولی دریغ
خطش تمام، کوفی و مهرش فریب بود

اما حبیب، رنگ خدا داشت نامه‌اش
اما حبیب، جوهرش «امن یجیب» بود

یک دشت، سیب سرخ، به چیدن رسیده بود
باغ شهادتش، به رسیدن رسیده بود

...

اشعار عاشورایی, اصحاب کربلا, علیرضا قزوه, غزل نظر دهید...

یا رب از تو مرحمت می زیبد و از ما غلط!

ما کتاب کهنه ای هستیم … سرتا پا غلط!
خواندنی ها را سراسر خوانده ایم امّا غلط!

سال ها تدریس می کردم … خطا را با خطا
سال ها تصحیح می کردم، غلط را با غلط،

بی خبر بودم … دریغا از اصول الدین عشق!
خط غلط، انشا غلط، دانش غلط، تقوی غلط!

دین اگر این است ! بی دینان زِ ما مؤمن ترند
این مسلمانی ست آخر؟! لا غلط … الّا غلط !

روز اوّل درس مان دادند، یک دنیا فریب …
روز آخر … مشق ما این بود: یک عُقبىٰ غلط!

گفتنی ها را یکایک هر چه باد و هر چه بود
شیخنا فرمود … امّا یا خطا شد … یا غلط..!

گفتم از فرط غلط ها … دفتر دل شد سیاه!
گفت می دانم … غلط داریم، آخر، تا غلط !

روی هر سطری که خواندیم از کتاب سرنوشت
دیده ی من یک غلط می دید و او صدها غلط!

یا رب از تو مغفرت زیباست ،از ما اعتراف
یا رب از تو مرحمت می زیبد و از ما غلط!

...

علیرضا قزوه, غزل نظر دهید...

ديگران نازند و تو از نازنينان، نازتر

اى نگاهت از شب باغ نظر، شيرازتر
ديگران نازند و تو از نازنينان، نازتر

چنگ بردار و شب ما را چراغان كن كه نيست
چنگى از تو چنگ تر، يا سازى از تو سازتر

قصـۀ گيسويت از امواج تحرير قمـر
هم بلندآوازه تر شد، هم بلندآوازتر

گشته ام ديوان حافظ را ولى بيتى نداشت
چون دو ابروى تو از ايجاز، با ايجازتر

از شب جادو عبورم دادى و ديدم نبـود
جادويى از سحر چشمان تو، پراعجازتر

آن كه چشمان مرا تر كرد، اندوه تو بود
گرچه چشم عاشقان بوده ست از آغاز، تَر

...

عاشقانه, علیرضا قزوه, غزل نظر دهید...