علی اکبر یاغی تبار

حوای من به شهوت ابليس تن بده!

ماتم سرای چشم تو سور دمادم است
زيباترين بهشت خدا، اين جهنم است

عيسی قلم قلم سر هـر كوچه ريخته است
جنسی که در بساط زمين نيست، مريم است

بايد شنيد و زجر كشيد و سكوت كرد
كه زندگی تجسم مرگی مسلم است

وقتی تو نيستی سند ماه و سـال من
هر هفته، هشت روز به نام محرم است

حوای من به شهوت ابليس تن بده!
بی غيرتی علامت اولاد آدم است

خاكش پر از پلشتی روح شغادهاست
سهراب شاهنامه اين شهر، رستم است

در بيستون برای چه علاف مانده‌ ای
فرهاد جان! برای تو هيماليا كم است!!

...

جدایی, علی اکبر یاغی تبار, غزل نظر دهید...

افسانه حقوق بشر!

جنگل ثمر نداشت، تبر اختراع شد
شيطان خبر نداشت، بشر اختراع شد!

هابيل ها مزاحم قابيل می شدند
افسانه ی حقوق بشر اختراع شد!

مردم خيال فخر فروشی نداشتند
شيئی شبيه سكه ی زر اختراع شد!

فكر جنايت از سر آدم نمی گذشت
تا اينكه تيغ و تير و سپر اختراع شد!

با خواهش جماعت علاف اهل دل
چيزي به نام شعر و هنر اختراع شد!

دنيابه كام بود و "حقيقت"، مورخان
ما را خبر كنيد؛ اگر اختراع شد...!

...

اجتماعی, طنز, علی اکبر یاغی تبار, غزل نظر دهید...