غلامعباس سعیدی

هرچه او ناز و ادا کرد مجابش کردم

هرچه او  ناز و ادا کرد مجابش کردم
تا رضاخان شدم و کشف حجابش کردم

مریم باکره ای بود و عبادت می کرد
جبرئیلش شدم و پاک خرابش کردم

چشم افسونگر میگون غزلخوانی داشت
هر غـــزل خواند یکی ناب جوابش کردم

گل سرخی که دهانم ز دهانش بر داشت
آنقدَر  سخت  مکیدم که  گلابش  کردم

تا که شلّیک کند بوسه ی آتش، تا صبح
لب مسلسل شد و پیوسته خشابش کردم

بازوان را ز دو سو مثل کتابی بستم
مثل یک برگ گل لای کتابش کردم

تا که بردارم از گردن او حق زکات
بوسه ی بیشتر از حدّ نصابش کردم

...

اروتیک, عاشقانه, غزل, غلامعباس سعیدی نظر دهید...