از علاجم دكتران شهر عاجز مانده اند!
آنقدر با حوض و ماه و شب تبانی می كند
تا پلنگی مثل من را هم روانی می كند
از علاجم دكتران شهر عاجز مانده اند
دكتر من در ده بالا شبانی می كند
او پریزاد است و از افسانه ها بر گشته است
این یكی هم شهرت من را جهانی می كند
قاتل من بوده و آزاد می چرخد چرا
بر خرابه های قلبم حكمرانی می كند
پیرمردی را كه در آیینه می بینم منم
عشق نافرجام پیرت در جوانی می كند