مهدی ضیاء ابراهیمی

مطلع مهر

با سکوتی در دل دیوانه غوغا می کنی
با کلامی عالمی را زیر و بالا می کنی

آسمانی،  وز تواضع سر به زیر انداختی
این تویی کز هر مهی لطفی هویدا می کنی

از نگاهت رنگ و روی عاشقی گلگون شده
عشق را این‌گونه صاف و ساده رسوا می کنی

گر وصالت روشنایی بخش دل ها نیست، چیست؟!
روی ماهت مطلع مهر است و حاشا می کنی

گه به چشمان محبان می‌نشینی از کرم
واندرین آیینه‌ها خود را تماشا می کنی

دلبرا این کوی و برزن عرصۀ عنقا نبود
چند روزی بال و پر بستی مدارا می کنی

نا امیدم زآشیان دل، امیدم لطف توست
کز سر رأفت بدین کاشانه مأوا می کنی

...

عاشقانه, غزل, مهدی ضیاء ابراهیمی نظر دهید...