شب بخیر !
تو به خواب من آمده ای
وَ این زیباترین
فرصت میزبانی است...!
باید چشم بر بیداری ها ببندم
و تا ساعتِ خورشید زنگ بزند ،
تمام رؤیاها را با تو قدم بزنم
باید دستت را بگیرم ؛
مراقبت باشم
تا نترسی وقتی
زیر پایت خالی می شود...
تو به خواب من آمده ای
وَ این زیباترین
فرصت میزبانی است...!
باید چشم بر بیداری ها ببندم
و تا ساعتِ خورشید زنگ بزند ،
تمام رؤیاها را با تو قدم بزنم
باید دستت را بگیرم ؛
مراقبت باشم
تا نترسی وقتی
زیر پایت خالی می شود...
پای این قلم بشکند
كه نتوانست تو را پای بند کند
تو حالا سر از دهانِ قلم های دیگران در آورده اى
آه ...ای مردِ شعرهای من!
بگو در خلوت دفترِ کدام زن پرسه می زنی؟!
چه کسی امشب تو را می سراید...!؟
شب از نیمه گذشته است
به خانه ی خودت
به "شعرهای من" برگرد...!