نبی احمدی

خانم بگیر روسری ات را، نخواستم...!

احساس سرد و سر سری ات را نخواستم
در خاطرم شناوری ات را نخواستم

با سایه ی عزیز  خودم حرف می زنم
من یوسفم ، برادری ات را نخواستم

پس هی نیا كه در شب ِ من درد دل كنی
لازم نكرده، دلبری ات را نخواستم

دل خوش به سر نوشت خداداده ی خودم
بخت بلند اختری ات را نخواستم

من زیر بار منت  یك زن نمی روم
خانم بگیر روسری ات را ، نخواستم...!

...

جدایی, غزل, نبی احمدی نظر دهید...