نوروز بمانید که ایّام شمایید !
نوروز بمانید که ایّام شمایید
آغاز شمایید و سرانجام شمایید
آن صبحِ نخستین بهاری که به شادی،
می آورد از چلچله پیغام، شمایید
آن دشت طراوت زده، آن جنگل هشیار
آن گنبدِ گردنده ی آرام شمایید
خورشید گر از بام فلک عشق فشاند،
خورشید شما، عشق شما، بام شمایید
نوروز کهنسال کجا غیر شما بود ؟
اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید
عشق از نفس گرم شما تازه کند جان
افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید
هم آینه ی مهر و هم آتشکده ی عشق،
هم صاعقه ی خشمِ بهنگام شمایید
امروز اگر می چمد ابلیس، غمی نیست
در فنّ کمین حوصله ی دام شمایید
گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است،
در کوچه ی خاموش زمان، گام شمایید
ایّام به دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایّام شمایید