یغما گلرویی

هنوز عکس فردین به دیوارشه...

هنوز عکس فردین به دیوارشه
هنوز پرسه تو لاله زار کارشه

تو رویاش هنوزم بلیط میخره
میگه این چهارشنبه رو میبره

تو جیباش بلیطای بازندگی
روی شونه هاش کوهه این زندگی

حواسش تو سی سال پیش گم شده
دلش زخمی حرف مردم شده

سر کوچه ملی یه مرده یه مرد
که سی سال پیش ساعتش یخ زده

نمیدونه دنیا چه رنگی شده
نمیدونه کی رفته کی اومده

سر کوچه ملی یه مرده یه مرد
توی پالتوی کهنه ی عهد بوق

داره عابرا رو نگاه میکنه
که رد میشن از کوچه های شلوغ

هنوز عکس فردین به دیوارشه
خراباتی خوندن هنوز کارشه

یه عالم ترانه تو سینش داره
قدم هاشو تو لاله زار میشمره

دلش از تئاترای بسته پره
چشاش از نگاهای خسته پره

هنوز فکر چارشنبه ی بردنه
یه عمره که باختاشو رج میزنه

سر کوچه ملی یه مرده یه مرد
که سی سال پیش ساعتش یخ زده

نمیدونه دنیا چه رنگی شده
نمیدونه کی رفته کی اومده

...

رضا یزدانی, یغما گلرویی نظر دهید...

شعر من فقط به انتشار شعله کبریت میرسه

من یه گلایلم که تو این سرزمین شوم
راهم به سنگ قبر و گرانیت میرسه

هر روز به قتل میرسم و شعر من فقط
به انتشار شعله کبریت میرسه

دردم هزار ساله مث درد حافظه
درمونشم اونیه که کشف رازیه

نسلی که سرسپرده عصر هجر شده
به ساقیای ارمنی پیر راضیه

وقتی که زندگی یه تئاتر مزخرفه
تنها به حرعه های فراموشی دلخوشم

راسکول نیکف یه پیرزن رو شقه کرد و من
با اون تبر فرشته الهامو میکشم

هی مست میکنم مث یه بطری شراب
که وقتی پاش بیفته یه کوکتل مولوتوفه

یه مجرم فراری شدم که تو زندگی
درگیر یه گریز بدون توقفه

فرقی نداره جاده ی چالوس و راه قم
من مستی ام که خوش داره رانندگی کنه

یه ماهی که تو آکواریوم زار میزنه
تا توی اشک های خودش زندگی کنه

باید تِلو تِلو بخوری این  زمونه رو
وقتی که مست نیستی به بن بست میرسی

تو مستی آدما دوباره مهربون میشن
حتی برادرای توی ایست بازرسی

می خندن و به دست تو دستبند میزنن
راه رو برای بردن تو باز میکنن

تو دام مورچه ها به سلیمان بدل میشی
قالیچه ها بدون تو پرواز میکنن

این بار چندمه که به یه جرم مشترک
هشتاد ضربه پشتتو هاشور میزنه

برگرد به خونه حتی اگه با خبر باشی
تنها دل خودت برای تو شور میزنه

تو یه گلایلی و تو این سرزمین شوم
راهت به سنگ قبر و گرانیت میرسه

هر روز به قتل میرسی و شعر تو فقط
به انتشار شعله کبریت میرسه!

هی مست میکنی مث یه بطری شراب
که وقتی پاش بیفته یه کوکتل مولوتوفه

یه مجرم فراری شدی که تو زندگی
در گیر یه گریز بدون توقفه...

...

اجتماعی, مثنوی, یغما گلرویی نظر دهید...

ما به بیداری دچاریم!

من و مزرعه یه عمره چشم به راه یه بهاریم
زیر شلاق زمستون ضربه ها رو میشماریم

توی این شب غیر گریه کار دیگه ای نداریم
هرکی خوابه خوش به حالش، ما به بیداری دچاریم!

تن این مزرعه ی خشک تشنه ی بذر دوباره ست
شب پر از حضور تلخ جای خالی ستاره ست

مزرعه دزدیدنی نیست فردا میلاد بهاره
دیگه این مزرعه هرگز ترسی از خزون نداره

نفس بکش نفس بکش اینجا نفس غنیمته
توی سکوت مزرعه صدای تو یه نعمته

...

ترانه, یغما گلرویی نظر دهید...