رخش خورشید بود و ماه می بارید ازچشمش!

انتشار اشعار شما در چکامه چکامه در اینستاگرام
رخش خورشید بود و ماه می بارید ازچشمش
به قدرِ قَدرْ، انزلناه می بارید ازچشمش
و ما ادریک قَدر او که اَلف شهر دشمن داشت
لک فتحاً مبین، والله می بارید ازچشمش
لبش قاری، تنش جاری، خودش اما خود قرآن
که کوه از هیبت او کاه می بارید ازچشمش
چنان او ذوالفقار خویش را در دست می چرخاند
که گویی نور سیف الله می بارید از چشمش
به جز او ما رَاَیتَ عمه اش زینب که مردانه
حریم خیمه بود و آه می بارید ازچشمش
چنانچه غنچه ى زخمی گلی می کرد برجسمش
غبارکوچه با فریاد "وا امّاه" می بارید ازچشمش
پدر چون برسرش آمد سر دنیا به خاک آسود
گلوی بوتراب و چاه می بارید از چشمش
اگر چه آسمان آن روز بغضی  داشت بی پایان
تمام ابرها همراه، می بارید ازچشمش
کتاب قهوه سرد آقای نویسنده اثر روزبه معینکتاب جزء از کلدیوان بدون سانسور ایرج میرزاکتاب نفیس رازهایی درباره زناننسخه کامل کفرنامه کارورمان صد سال تنهایی مارکزدیوان بدون سانسور فروغ فرخزادمجموعه نفیس “چگونه شاعر شویم؟”مجموعه 150 شعرگرافی خاصمجموعه نفیس 100 شعر اروتیک فارسی

شهادت حضرت علی (ع), غزل ‏ -

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *