دههی شصتی دیوانهی يكبار عاشق!
انتشار اشعار شما در چکامه چکامه در اینستاگرام کتاب قهوه سرد آقای نویسنده اثر روزبه معینکتاب جزء از کلدیوان بدون سانسور ایرج میرزاکتاب نفیس رازهایی درباره زناننسخه کامل کفرنامه کارورمان صد سال تنهایی مارکزدیوان بدون سانسور فروغ فرخزادمجموعه نفیس “چگونه شاعر شویم؟”مجموعه 150 شعرگرافی خاصمجموعه نفیس 100 شعر اروتیک فارسی
ساده از دست ندادم دل پرمشغله را
تا تو پرسیدی و مجبور شدم مسئله را
من "برادر" شده بودم و "برادر" باید
وقت دیدار، رعایت بکند "فاصله" را
دهه ی شصتی دیوانهی یكبار عاشق
خواست تا خرج كند این كوپن باطله را
عشق! آن هم وسط نفرت و باروت و تفنگ
دانه انداخت و از شرم ندیدم تله را...!
و تو خندیدی و از خاطرهها جا ماندم
با تو برگشتم و مجبور شدم قافله را
عشق گاهی سبب گم شدن خاطرههاست
خواستم باز كنم با تو سر این گله را...