یاد
انتشار اشعار شما در چکامه چکامه در اینستاگرام کتاب قهوه سرد آقای نویسنده اثر روزبه معینکتاب جزء از کلدیوان بدون سانسور ایرج میرزاکتاب نفیس رازهایی درباره زناننسخه کامل کفرنامه کارورمان صد سال تنهایی مارکزدیوان بدون سانسور فروغ فرخزادمجموعه نفیس “چگونه شاعر شویم؟”مجموعه 150 شعرگرافی خاصمجموعه نفیس 100 شعر اروتیک فارسی
هرگز فراموشم نخواهد گشت، هرگز
آن شب که عالم، عالم لطف و صفا بود
من بودم و توران و هستی لذتی داشت
وز شوق چشمک میزد و رویش به ما بود
ماه از خلال ابرهای پاره پاره
چون آخرین شبهای شهریور صفا داشت
آن شب که بود از اولین شبهای مرداد
بودیم ما بر تپهای کوتاه و خاکی
در خلوتی از باغهای احمد آباد
هرگز فراموشم نخواهد گشت، هرگز
پیراهنی سربی که از آن دستمالی
دزدیده بودم چون کبوترها به تن داشت
از بیشههای سبز گیلان حرف میزد
آرامش صبح سعادت در سخن داشت
آن شب که عالم، عالم لطف و صفا بود
گاهی سکوتی بود، گاهی گفت و گویی
با لحن محبوبانه، قولی، یا قراری
گاهی لبی گستاخ، یا دستی گنهکار
در شهر زلفی شب روی میکرد، آری
من بودم و توران و هستی لذتی داشت
آرامشی خوش بود، چون آرامش صلح
آن خلوت شیرین و اندک ماجرا را
روشنگران آسمان بودند، لیکن
بیش از حریفان زهره میپایید ما را
وز شوق چشمک میزد و رویش به ما بود
آن خلوت از ما نیز خالی گشت، اما
بعد از غروب زهره، وین حالی دگر داشت
او در کناری خفت، من هم در کناری
در خواب هم گویا به سوی ما نظر داشت
ماه از خلال ابرهای پاره پاره