تک بیت نابی حک شده بر پشت نیسانم!
زیبایی من کار دستم داده، میدانم!
تک بیت نابی حک شده بر پشت نیسانم!
یک روز من هم بوده ام در اوج اما، آه
از عرش بر فرش آمدم، همزاد بارانم
ورد زبان هر کس و ناکس شدم افسوس
شادند و می خندند بر چشمان گریانم
هر کس که دورم زد فقط روی خوشم را دید
تندیس لبخند زنی در کنج میدانم
سر در گمم مثل کتابی در کف باد و
در تو خلاصه میشود آغاز و پایانم
از من نرنج , این دوری از بخت بد ما بود
چون سایه ی من هستی و از تو گریزانم
در کاخم اما در دلم شوق وطن دارم
اینجا "عزیزم" آری اما فکر کنعانم
غیر از تو از هر قید آزادم ولی تنها
با یاد تو سر می کنم در کنج زندانم
با تو چشیدم طعم خوب زندگی را عشق!
اما پشیمانم پشیمانم پشیمانم