احمد رمضان زاده

خدا رحم کند!

شهر آبستن غم هاست خدا رحم کند
شهر این بار چه غوغاست خدا رحم کند

بوی دود است که پیچیده ، کجا می سوزد ؟
نکند خانه ی مولاست خدا  رحم  کند

همه ی شهر به این سمت سرازیر شدند
در میان کوچه دعواست خدا رحم کند

هیزم  آورده  که آتش بزنند این در را
پشت در حضرت زهراست خدا رحم کند

همه جمع اند و موافق که علی را ببرند
و علی یکه و تنهاست خدا رحم کند

مادر افتاد و پسر رفت ز دست ، درد این است
چشم  زینب به تماشاست خدا رحم  کند

مو پریشان کند و دست به نفرین ببرد
در زمین زلزله برپاست خدا رحم کند

ماجرا کاش همان روز به آخر می شد
تازه  آغاز بلاهاست خدا رحم کند...

...

احمد رمضان زاده, غزل, فاطمیه نظر دهید...