حسین زحمتکش

حتی شنیدم تازگی ها بندری ها هم...

افزوده شد بر دردهایم لاغری ها هم
هر لحظه عاشق تر شدم٬ این آخری ها هم

از بس که با هر واژه از زیبایی ات گفتم
من را نمی فهمند این لهجه "دری" ها هم

از فارس تا تبریز، خاطر خواه داری ... آه
حتی شنیدم تازگی ها بندری ها هم ...

از آن کمند تا کمر شاعر که تنها نه!
حتی کم آوردند دیگر روسری ها هم

تنها حسود سیب لبهای تو شیطان نیست
من از فرشته ها شنیدم که پری ها هم ...

در وصف تو چیزی نباید گفت وقتی که
لب میگزند از شوق، حامد عسگری ها هم ...!

...

حسین زحمتکش, عاشقانه, غزل نظر دهید...

من از تمام مردم دنیا مسن ترم!

گفتی تو را "ببخشم" و از عشق بگذرم...
رد میشوم ولی نه، محال است بگذرم !

آنقدر گرد کینه به جانم نشسته است
دیگر برای آینه سخت است باورم

آن اشک ها که ریخته ام پای تو شده ست
آبی که سال هاست گذشته ست از سرم!

هر لحظه بی تو بودن من، سال ها گذشت
من از تمام مردم دنیا مسن ترم...

گه گاه می روم به سر قبر مادرت...
"گفتی: رها نمیکنم ات... جان مادرم..."

...

جدایی, حسین زحمتکش, غزل نظر دهید...

مجال خلوتی پیدا شود از حرف لبریزم!

مجال خلوتی پیدا شود از حرف لبریزم
منی که در خودم عمریست اشک و بغض میریزم

شبیه کودکی در حسرت یک "بستنی چوبی"
-که میبیند به دست این و آن- با خود گلآویزم

اگر شاعر نمی بودم دلم می خواست برگردم
گلوبندی شوم از گردنت خود را بیآویزم!

نمی ارزد به حسرت خوردن و افسوس فرداها
اگر یک لحظه امروز از تماشایت بپرهیزم

برای مردم دنیا از آن چشم تو خواهم گفت
اگر بگذارد این سنگ لحد از خاک برخیزم...

...

حسین زحمتکش, عاشقانه, غزل نظر دهید...

تو دل بستی به معشوقی که خود معشوق ها دارد!

مبر پای قمار عشق ای دل، باز هستت را
ندارم بیش از این تاب تماشای شکستت را

مشو مبهوت گیسویی که سر رفته است از ایوان
که ویران میکند این نقش ایوان پایبستت را

همیشه گریه راه التیام زخمهایت نیست
کدامین آب خواهد شست داغ پشت دستت را؟!

تو خار چشم بودی قلعه ی یک عمر پا برجا
که حالا شهر دارد جشن میگیرد نشستت را

تو دل بستی به معشوقی که خود معشوق ها دارد
رها کن ای دل غافل خدای بت پرستت را...

...

حسین زحمتکش, رابطه, غزل نظر دهید...

دست تمام شهر را از پشت می بندی!

دست تمام شهر را از پشت می بندی!
در دلبری، وقتی كمی با عشوه می خندی

در كوچه ها عطر دوسیب انگار می پیچد
-

باید گذشت از موج موهایت به تدبیری
باید پرید از دام چشمانت به ترفندی

مانند دلبر های قاجاری شدی امروز
با آن دو چشم مشكی و ابروی پیوندی

ای "آذری" معشوقه ی بی مهر وسر سنگین
تلفیقی از گرمای تیر و سوز اسفندی

از ما چرا وقتی كه دل بستیم دل كندی؟
-

...

حسین زحمتکش, عاشقانه نظر دهید...

بدم می آید از این شاعران سیگاری !

غزل سرودم و گفتی که شاعران آری !
بگو بگو تو به من هر چه در دلت داری

بخاطر تو به سیگار لب زدم گفتی
بدم می آید از این شاعران سیگاری !

چه صادقانه برایت غزل سرودم و تو
چه بی ملاحظه گفتی: چقدر بیکاری!

ولی دوباره برایت غزل سرودم من
ولی دوباره بر آن وزن های تکراری

مفاعلن...فعلاتن...مفاعلن... گریه
مفاعلن...فعلاتن...مفاعلن.. زاری

...

جدایی, حسین زحمتکش, غزل نظر دهید...

کشاندت به خواری؟! به رویش نیاور

کشاندت به خواری؟! به رویش نیاور
خطا کرده؟ آری؟ به رویش نیاور

اگر قلب آیینه ات را شکسته
تو قدر غباری به رویش نیاور

دل من، اگر سنگدل بود و ساکت
تو که آبشاری به رویش نیاور

اگر شادی هر شبت را گرفته
تو غم را که داری! به رویش نیاور

تو که بار آخر قسم خورده بودی
به رویش نیاری... به رویش نیاور

...

حسین زحمتکش, رابطه, غزل نظر دهید...

چون کسی که رکعت آخر بفهمد بی وضوست!

دست ما کوتاه و دستان شما در دست دوست
خاطراتی که شما دارید، ما را آرزوست!

دشمنان از رو برو خنجر زدند و دوسـتان
کاش بر میگشتم و می ایستادم رو به دوست

آنچه از تو برده ایم این زخم های کهنه است
آنچه از ما برده ای ای عشق، عمری آبروست

حاصل یـک عمر پیش چشممان بر باد رفت
چون کسی که رکعت آخر بفهمد بی وضوست!

...

حسین زحمتکش, غزل نظر دهید...

شیشۀ عطریم و در افسوس، بوی رفته را!

شیشۀ عطریم و در افسوس، بوی رفته را
عشق، برگردان به ما این آب جوی رفته را

یوسفم را گرگ برد و حسرت پیراهنش
پس نخواهد داد نور چشم و سوی رفته را

منّت رسوایی ات را بر سرم نگذار عشق
تا به سر خاکی بریزم، آبروی رفته را

بی حساب امروز دل بازیچه کن اما بدان
میکشد روزی خدا از ماست موی رفته را

هرچه در دنیا دلم پوسید دیگر کافی است
تا نپوسیدم صدا کن مرده شوی رفته را

...

حسین زحمتکش, غزل نظر دهید...