علی میرافضلی

مرا درست نخواندی و من حرام شدم....

تو لب گشودی و من محو یک سلام شدم
و بی مقدمه درگیر این درام شدم

ورق زدی و تمام دلم به حرف افتاد
ورق زدی و به حرف تو زود خام شدم

دو فصل خواندی و ول کردی انتهایم را
دو فصل رفتی و پنداشتی تمام شدم

ورق ورق شدم و در غروب بُر خوردم
و در مسیر عبور تو قتل عام شدم

غرور ساکت من در مرور ساده تو:
مرا درست نخواندی و من حرام شدم....

...

جدایی, رابطه, علی میرافضلی, غزل نظر دهید...