زود اذان را گفتند...!
تو همان جرعه ی آبی، که نشد وقت سحر
بزنم لب به تو و زود اذان را گفتند...!
تو همان جرعه ی آبی، که نشد وقت سحر
بزنم لب به تو و زود اذان را گفتند...!
بى تو بى فايده و بى هيجان است جهان
مثل يك پنجره كه منظره اش ديوار است!
در دلم این روزها چیزی بجز آشوب نیست
اهل قاجاری و در فکرت بجز سرکوب نیست!
قلب من همچون درختی شد ولی این را بدان
اینکه رویش یادگاری می نویسی چوب نیست
طعنه های اهل کنعان سخت تر از مردن است
دوری یوسف دلیل گریه ی یعقوب نیست
زخم من با زخم های تازه بهتر می شود
خاطراتت را بیاور حالم اصلا خوب نیست
هی نگو پای تمام غصه هایت صبر کن
غصه های من شبیه قصه ی ایوب نیست!
یک شعر بخوان شعر سپهری و پری را
ترویج بده لهجه ی زیبای دری را
سرگشته و عاشق که نه دیوانه نماید
تفسیر تماشای تو شیخ طبری را
یک دور بزن تا که تماشای تو امشب
آغاز کند ماه جدید قمری را
لبخند تو در برزخ دربار و سلاطین
شیرین بکند قهوه ی تلخ قجری را
باخنده ی خود لطف کن و نرم بگردان
این جسم به جا مانده ی عصر حجری را
چشم تو مجموعه ی شعر و نگاهم ناشر است
چشم هایت سوژه ی خوبی برای شاعر است
بازوانت مثل یک منظومه ی شعر کهن
بین آغوشت شب شعر عجیبی دایر است
پند آموز و کمی طولانی و پر پیچ و تاب
گیسوان مشکی ات یک مثنوی فاخر است
سبک های مختلف را می شود با تو سرود
چون لبت مثل دو بیتی های بابا طاهر است
مشکل شرعی ندارد بوسه از لب های تو
میوه ی بیرون زده از باغ حق عابر است!
یک شعر بخوان شعر سپهری و پری را
ترویج بده لهجه ی زیبای دری را
سرگشته و عاشق که نه دیوانه نماید
تفسیر تماشای تو شیخ طبری را
یک دور بزن تا که تماشای تو امشب
آغاز کند ماه جدید قمری را
لبخند تو در برزخ دربار و سلاطین
شیرین بکند قهوه ی تلخ قجری را
باخنده ی خود لطف کن و نرم بگردان
این جسم به جا مانده ی عصر حجری را