نرگس بهارلویی

اینجا که به هجران تو ایوب شدم من!

یک لحظه تو را دیدم و مجذوب شدم من
درجنگ غم عشق تو مغلوب شدم من

من فکر تو و یاد تو بودم همه ی عمر
افسوس که دل کندی و مغضوب شدم من

چشمان تو انگار نمیخواست که باشم
از سیل نگاه تو چه مخروب شدم من

تا کی به غم دوری تو صبر کنم من
اینجا که به هجران تو ایوب شدم من

باشد که خدا چاره کند کار دل ما
چون غرق تماشای تو محبوب شدم من

...

جدایی, غزل, نرگس بهارلویی نظر دهید...

من بودم و یاری که دلش با دگران بود!

بوسید سرم را که بگوید نگران بود
دنبال کسی بود که خود غافل از آن بود

دل بود و گرفتار وفایی که به سر نیست
من بودم و یاری که دلش با دگران بود

هرشب جگرم سوخت از این عشق خیالی
این سیل جگرسوز که از دیده روان بود

من ساکن کوی توام و از تو چه دورم !
میسوزم از این عشق که در برزخ جان بود

هرچند بگویم که تو را دوست ندارم
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان بود!

...

رابطه, غزل, نرگس بهارلویی نظر دهید...

هی جام پس از جام پس از جام بگیرم...

بازآی که از عشق تو من کام بگیرم
چون خلسه ی سیگار من آرام بگیرم

رسوا شده ی شهرم و در خویش شکستم
بسپار دلت را که سرانجام بگیرم

بگذار که من مست تو باشم و لبالب
هی جام پس از جام پس از جام بگیرم

با قاصدک صیح غزل خوان تو باشم
با عشق تو از پنجره پیغام بگیرم

آبادی من باش که در بطن غزلها
از عطر تو و موی تو الهام بگیرم

تا دست حوادث ندهد حُکم جدیدی
مانم که جزای تو به فرجام بگیرم

تاکی بنشینم که تو از راه بیایی !
یا نامه ی سربسته ی بی نام بگیرم ؟!

...

عاشقانه, غزل, نرگس بهارلویی نظر دهید...