نزار قبانی

مردانی که عاشقشان بوده ای کاغذی بوده اند !

در نامه ی اخیرت نوشته ای:
"من با تو جنگ را باختم"
از تو میپرسم دوست من
کجا جنگیده ای که آن را ببازی؟
جنگیدنت به شیوه ی دون کیشوت بوده..
روی تختخوابت دراز کشیده ای
به آسیاب ها حمله کرده ای
و با هوا ستیز کرده ای...
حتی یک تار مو
از گیسوانت بر زمین نیفتاده...
و قطره ای خون
بر پیراهن سفیدت نچکیده است...

از کدام جنگ حرف می زنی؟
تو حتی در یک جنگ پا به میدان نگذاشته ای...
با مردی واقعی
بازوانش را لمس نکرده ای
سینه اش را نبوییده ای
خود را در عرق تنش نَشُسته ای
برای خودت
مردانی کاغذی اختراع کرده ای
سلحشورانی کاغذی
و اسبانی کاغذی
آنگاه روی کاغذ
دل داده ای
و روی کاغذ عشق ورزیده ای

دون کیشوت کوچک من
از خواب بیدار شو
صورتت را بشوی
و لیوان شیر صبحگاهی ات را بنوش!
یک روز خواهی فهمید
همه ی مردانی که عاشقشان بوده ای
کاغذی بوده اند

...

ترجمه, رابطه, نثر, نزار قبانی نظر دهید...