کنعان محمدی

مدرسه جای مرد عاشق نیست!

گفت: کنعان بگو مگر چه شده؟
نمره هایت شبیه سابق نیست

بغض کردم سری تکان دادم
قدرت گفتن حقایق نیست

بارِ دوم بلندتر: کنعان
دوستانت کجا! پسر تو کجا!

دوستانم بدونِ دغدغه اند
جای من بینِ این خلایق نیست

آه...بس کن تــو را خدا استاد
خیس گشته تمام گونه ی من

لرزش افتاده بینِ اعضایم
و گلو را توان هق هق نیست

خواستم تا که درس و مشقم را
خواستم تـا که منطقی باشم

آه...وقتی که دل وسط باشد
هیـچ جایی برای منطق نیست

چند روز گذشته یـادت هست
درس سهراب را که میگفتی؟

زندگی سخت میشود وقتی ـ
در کنارت گل شقایق نیست

تا که از حال زار من فهمید
بغض کرد و گریست استاد و ـ

با خطی خوش به روی تخته نوشت:
مدرسه جای مرد عاشق نیست!

...

چهارپاره, عاشقانه, کنعان محمدی نظر دهید...

دلداده ی تک دختر شاهی شده باشی!

سخت است که معتاد نگاهی شده باشی
دیوانه ی چشمان سیاهی شده باشی

اینکه پسـر رعیت ده باشی و آنوقت
دلداده ی تک دختر شاهی شده باشی!

در پیچ و خم عشق به سختی به در آیی
از چاله، ولی راهی چاهی شده باشی!

از دور تو را محکم و چون کوه ببینند
در خویش شبیه پر کاهی شده باشی!

مانند دلیری که به دستش سپری نیست
بازیچه ی دستان سپاهی شده باشی

یک عُمر بجنگی و در آخر نتوانی
تا نامزد آن که بخواهی شده باشی

سخت است که ماه تو سراغ تو نیاید
آنگاه که در حوضچه ماهی شده باشی

...

رابطه, غزل, کنعان محمدی نظر دهید...

گاه گاهی قاطی فالوده لیمو لازم است!

بین گیسوی تو هم گل های شب بو لازم است؟!
توی دستان تو هم آیا النگو لازم است؟!

تا شود توصیف چشم و گونه و لب های تو
باغی از بادام و سیب و آلبالو لازم است

بس ظریفی نوک انگشتم خراشت میدهد
تا کنم لمس تن نازت پر قو لازم است!

چشم زن های عرب هم مثل چشمان تو نیست
در رقابت بـا نگاهت چشمِ آهو لازم است

شاعرک ها طبعشان لال است از توصیف تـو
بَهرِ تو صـد "منزوی" مـردِ غزلگو لازم است

تُرْش رویی هم بکن شیرین عسل بانوی من
گاه گاهی قاطی فالوده لیمو لازم است!

...

اروتیک, عاشقانه, غزل, کنعان محمدی نظر دهید...